صنایع دستی و هنرهای سنتی ویترینی فاخر از فرهنگ و هنر ایران است که در بسیاری از موزههای معتبر دنیا، نمایانگر و معرف حس زیبایی دوستی و خلاقیت انسان ایرانی است. عرصه ای ارزشمند که در کنار ویژگیهای ناب هنری، دارای قابلیت های اقتصادی و اجتماعی بارزی برای رشد و توسعه جامعه است. این ویژگیها […]
صنایع دستی و هنرهای سنتی ویترینی فاخر از فرهنگ و هنر ایران است که در بسیاری از موزههای معتبر دنیا، نمایانگر و معرف حس زیبایی دوستی و خلاقیت انسان ایرانی است. عرصه ای ارزشمند که در کنار ویژگیهای ناب هنری، دارای قابلیت های اقتصادی و اجتماعی بارزی برای رشد و توسعه جامعه است. این ویژگیها چیزی نیست که امروز به واسطه رسانه های مختلف و شبکههای اجتماعی شناخته شده باشند، بلکه در متن خاطرات سیاحان و جهانگردانی که در اعصار گذشته به ایران سفر کرده اند، نیز می توان به وضوح رد آن را یافت. با این وجود این عرصه در سالهای اخیر از دوران اوج خود دور شده و با رکودی محسوس روبرو شده است.
رکودی که در کنار مشکلات بینالمللی پیش آمده برای کشور، ناشی از بیتوجهی متولیان اجرایی آن در سالهای اخیر بوده است. به گونهای که به مرور جایگاه این هنر صنعت اصیل، در ساختار اجرایی متولی آن یعنی وزارت میراث فرهنگی در مسیری نزولی قرار گرفته است. برای نمونه از ابتدای شکلگیری وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی در سال ۱۳۹۸ و در پی تغییرات ساختاری این وزارتخانه، اسم صنایع دستی از وسط به انتهای نام این وزارتخانه جدیدالتاسیس منتقل شد، بیآنکه وزیر یا دیگر مدیران توضیحی نسبت به این کار ارائه دهند یا دلیلی برای این اقدام بیاورند. به عبارت دیگر بنابر دلایلی نامعلوم نام صنایع دستی بعد از ۱۳ سال از وسط به انتهای اسم این مجموعه منتقل شد. تغییری که شاید ناشی از تغییر پارادایم مدیریتی حاکم بر این وزارتخانه در دولت دوازدهم و کاهش اهمیت این معاونت میدانی و حساس نزد مدیران ارشد آن بود.
این مدرس دانشگاه در ادامه این یادداشت درباره چالشهای مختلفی که فعالان حوزه فرهنگی با آن رو به رو بودهاند، نوشته است:
از طرف دیگر در چند سال اخیر هنرمندان و فعالان صنایع دستی با چالش های مختلفی نظیر مشکل بیمه و دریافت تسهیلات بانکی، کمبود و افزایش قیمت مواد اولیه تولید، افزایش قیمت حاملهای انرژی، رکود صادرات، کم رنگ بودن در فضای رسانهای و در دوسال اخیر بحران کرونا و لغو تمام نمایشگاههای و رویدادهای خرده فروشی صنایع دستی در سراسر کشور روبهرو شدهاند. چالشهایی که از یک سو برنامه و راهبرد عملیاتی برای برون رفت از آنها نبود و از سوی دیگر به گونهای در سکوت خبری قرار گرفت و همنشینی این دو، توجه نهادهای بالادستی را از این حوزه دور کرد. وضعیتی پیچیده که روند فعالیت فعالان صنایع دستی و در کل حیات این هنر صنعت کهن را با مسائل جدی روبرو ساخته است.
از منظر علم ارتباطات شاید این وضعیت را به کمک مفهوم «مارپیچ سکوت» بهتر بتوان تحلیل کرد. نظریه گرداب یا مارپیچ سکوت توسط خانم الیزابت نوئل نئومان در دهه ۸۰ میلادی ارائه شد. این تئوری میگوید بر اساس قدرت رسانهای، یک سازمان یا نهاد میتواند عقاید یا نظرات مخالف یا منتقد خود را مأیوس کند و شرایطی فراهم آورد تا در مارپیچ سکوت، از یاد بروند و به فراموشی سپرده شوند. نئومان معتقد است که باید همه پیامها را در یک مجموعه و با هم مورد بررسی قرار داد و نه به صورت مجزا و منفک، تا به تحلیل درستی دست پیدا کرد. به عبارت دیگر این نظریه در تلاش است تا سکوت گروهی را توضیح دهد که احساس میکنند نظر و عقیده آنها از نظر تعدادی در اقلیت باشد، هرچند که ممکن است در واقعیت این مساله درست نباشد.
وی در ادامه یادداشت خود اضافه کرده است: بر این مبنا به نظر میرسد در دولت دوازدهم، مدیران وزارت میراث فرهنگی گردشگری و صنایع دستی با نادیده انگاشتن نقدها نسبت به وضعیت روز صنایع دستی و بیتوجهی آنها به چالشهای مختلف صنایع دستی، تلاش کردند تا کلیدواژههای مربوط این مطالبات را به گفتمان خود وارد نکرده و از موضع گیری واضح و شفاف نسبت به آن خودداری کنند؛ این در حالی است که در روزهای پایانی وزارت علیاصغر مونسان در نشستی با معاون مدیران صنایع دستی، در یکی از معدود صحبت هایش درباره صنایع دستی، حتی مدعی رعایت عدالت درباره صنایع دستی شد. در حالی که هیچ مصداقی برای این عدالت مورد ادعا مطرح نشد.
در نتیجه شکل گیری چنین رویکردی؛ از یک سو صنایع دستی و مطالبات هنرمندان وارد مارپیچ سکوت شد و از سوی دیگر تلاش شد تا کنشگران و فعالان صنایع دستی از طرح مباحث و انتقادات خود ناامید شوند. این وضعیت مارپیچ سکوت به ویژه در چند سال اخیر و در ارتباط با چالش ها و مسائل مربوط به هنرمندان صنایع دستی و منافع صنفی آنها، به گونه ای محسوس دیده می شد. اینکه در دو سال اخیر و در مواجهه با بحران کرونا، چرا اقدام کارآمدی برای رفع مشکل فروش و زنجیره تامین مواد اولیه و تبلیغات صنایع دستی صورت نگرفت و پاسخی مدون و توجیهی مشخص هم برای آن ارائه نشد. در واقع اتخاذ چنین رویه ای را می توان به تلاش مدیران صنایع دستی در دولت دوازدهم برای سوق دادن صنایع دستی و مطالباتش به مارپیچ سکوت تلقی کرد تا از این رهگذر بتوانند به تثبیت مواضع خود بپردازد. سازوکاری که در تعارض با وظایف و مسئولیتهای سازمانی و ساختاری این وزارتخانه بود. اما در مقابل معاونت صنایع دستی از هر فرصتی برای اعلام آمارها و ارقام مختلف صادرات و فروش تعداد شهرهای جهانی و نشان های ملی و… سعی در برجسته کردن آنها و موفق جلوه دادن برنامه ها و مواضع خود نزد افکار عمومی داشت.
این مدرس دانشگاه در آخر درباره انتظارت خود از دولت سیزدهم در این زمینه نوشت:
«حال با آغاز فعالیت دولت سیزدهم و حضور عزتالله ضرغامی به عنوان وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، انتظار میرود با توجه به سوابق مدیریتی و فنی وی، زمینههای مناسب برای خروج صنایع دستی از مارپیچ سکوت فراهم آید. ضرغامی در کنار مدیریت ۱۰ ساله خود در سازمان صداوسیما، در دو دهه اخیر اغلب فعالیتهایش در عرصه فرهنگ بوده و میتوان امیدوار باشیم تا از رهگذر این تجارب و نفوذ بالای ایشان در ساختار سیاسی و اجرایی کشور بستر مساعدی برای فعالیت محسوستر صنایع دستی و فعالانش مهیا شود و افکار عمومی جامعه بیشتر اهمیت این هنر صنعت اصیل ایرانی بشناسند و با آن ارتباط اثربخش تری برقرار کنند. ضرغامی از یک سو به کمک تجارب رسانهای کلان خود و از سوی دیگر با شناخت واقع بینانه از فرصتها و تهدیدات امروز صنایع دستی، خواهد توانست گامیهایی موثر برای احیا و حرکت صنایع دستی در سطح کلان فراهم آورد. تحقق این مهم البته منوط به بررسی میدانی و شناخت مسائل و چالشهای صنایع دستی و نیز ارتباط سازنده با کارشناسان و فعالان بخش خصوصی صنایع دستی خواهد بود؛ که امیدواریم با شکلگیری تعاملی سازنده و دوسویه، بستری استوار برای این حرکت جمعی و خروج صنایع دستی از مارپیچ سکوت فراهم آید.»